يكي از كتاب هايي كه در باشگاه بين المللي مطبوعات موفق به دريافت جايزه شده است ، كتاب حرمسراي قذافي است . اين كتاب جزء بهترين نوشته هاي جهان است و ماندگاري خاصي در بين مردم پيدا كرده است . داستان اين كتاب بيان كننده يك واقعيت مي باشد ، واقعتي در مورد زندگينامه ديكتاتور ليبي . جنايت هاي جنسي كه به ديكتاتور ليبي ختم مي شد . اين كتاب در مورد معمر قذافي مي باشد . اگر به داستان هاي واقعي علاقه داريد و مي خواهيد بدانيد پشت پرده قصر قذافي چه مي گذرد مي توانيداين كتاب را براي خواندن انتخاب كنيد . زيباترين كتابي كه واقعيت ها را بيان مي كند . در ادامه بيشتر در مورد داستان اين كتاب توضيح داده ايم .
منتقدان درباره اين كتاب بسيار نوشتهاند كه اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
شداري آگاهيبخش درباره هزينههاي شخصياي كه مردم در ذيل نظام توتاليتر متحمل ميشوند.
دي ولت:
غرب مسحور زنان آمازوني قذافي بود. غربيها خبر نداشتند كه در پشت ديوارهاي قصر قذافي چه خشونت وحشتناكي عليه زنان در جريان است… اين كتاب بيشك يك دستاورد بزرگ ژورناليستي است.
اكسپرس:
كتاب از سوءاستفادههاي جنسي گسترده قذافي طي بيش از چهار دهه حكمرانياش پرده برداشته است… كوژان صفحه به صفحه اسامي و چهرههاي تازهاي را معرفي ميكند و به قربانيان صدايي براي گفتن ميدهد.
بيژن اشتري – مترجم كتاب – كه ترجمه رواني از كتاب ارائه كرده است، در مقدمه خود بر كتاب نوشته است:
حرمسراي قذافي زندگينامه قذافي نيست و خواننده نبايد به اين كتاب همچون زندگينامه سياسي قذافي نگاه كند. اين كتاب، در واقع فقط به يك وجه هولناك از زندگي قذافي ميپردازد؛ وجهي كه عملا تبديل به جزئي از ساختار حكومتيِ رژيم قذافي شده بود. نويسنده كتاب برايمان شرح داده چگونه قذافي تعرض جنسي را تبديل به ابزاري براي استيلا بر ديگران كرده بود.
خلاصه كتاب حرمسراي قذافي
اين كتاب در دو بخش نوشته شده است. در بخش اول داستان ثريا روايت ميشود كه با افشاگريهايش عليه قذافي عامل اصلي شكلگيري كتاب است.
ثريا دختري زيبا و شاد بود كه آرزوهاي بزرگي در سر داشت و ميخواست در آينده پزشك شود. در ۱۵ سالگي هنگامي كه خبر آمد معمر قذافي قصد بازديد از مدرسه آنها را دارد، مدير مدرسه با هيجان اين خبر مهم را به دانشآموزان داد و سپس ثريا و چند دختر ديگر را انتخاب كرد تا به هنگام بازديد قذافي از او استقبال كنند و دستهگلهايي تقديم او كنند. در هنگام بازديد، قذافي متوجه زيبايي ثريا ميشود و پس از گرفتن دستهگل دستش را روي شانه ثريا و بعد روي سرش كشيد. دستي كه بر سر ثريا كشيده شد، زندگي او را براي هميشه تغيير داد. آمازونهاي قذافي (محافظان مونت قذافي) هنگامي كه او دستش را بر سر ثريا كشيد، علامت را دريافت كردند و فردا به سراغ ثريا رفتند تا به او خبر خوبي بدهند:
ما از اعضاي كميته انقلاب هستيم و ديروز صبح كه قائد اعظم از مدرسه ثريا بازديد كردند جزو همراهان ايشان بوديم. ثريا توجه قائد اعظم را به خودش جلب كرد. او در لباس سنتياش خيلي عالي بود و نحوه رفتارش هم فوقالعاده زيبا بود. كميته مايل است ثريا در ضيافتي كه قرار است به زودي برگزار شود دستهگلي را به بابامعمر تقديم كند، بنابراين او بايد همين الان همراه ما بيايد. (حرمسراي قذافي – صحفه ۴۱)
آمازونها به هيچكدام از اعضاي خانواده ثريا اجازه ندادند او را همراهي كنند. با كوچكترين مخالفتي آنها به اين موضوع اشاره ميكردند كه ثريا نزد بابامعمر ميرود، رهبر كشور، عزيز دل مردم و اين افتخار بزرگي است. مخالفت با اين پيشنهاد به معناي مخالفت با انقلاب است، به معناي گستاخي است و به معناي زير پا گذاشتن حرف قذافي بزرگ است. بنابراين ثريا به تنهايي همراه محافظان قذافي راهي كاروان لوكسي ميشود كه قذافي در آن حضور داشت ترس كم كم همه وجود ثريا را فراگرفته بود، اما او همچنان به خودش دلداري ميداد. تا اينكه ثريا را آماده ميكنند و جلوي در اتاقي، او را به داخل هل ميدهند.
قذافي روي تختش بود و لباسي به تن نداشت. وحشت كردم. چشمانم را بستم. چنان يكه خوردم كه ناخودآگاه چند قدم به عقب برداشتم. فكر ميكردم: «لابد اشتباه وحشتناكي شده! من الان نبايد اينجا باشم. اي واي، خداي من!» سرم را برگرداندم و مبروكه را ديدم كه پشت در ايستاده. حالت چهرهاش سنگدلانه بود. زير لبي به مبروكه گفتم: «ايشان لباسي به تن ندارند!» به شدت ترسيده بودم و فكر ميكردم مبروكه از اين موضوع خبر ندارد. مبروكه گفت: «برو جلو.» و بعد از عقب مرا هل داد به جلو. قذافي دستم را گرفت و وادارم كرد روي تخت كنارش بنشينم. جزئت نداشتم نگاهش كنم. به من گفت: «به من نگاه كن، لكاته!» (حرمسراي قذافي – صحفه ۴۶)
بعد از آن، ثريا ديگر حتي اجازه زنگ زدن به خانوادهاش را هم نداشت و به طور كامل به برده جنسي قذافي تبديل شد. اينكه آيا خانواده ثريا براي يافتن او تلاشي كردند، آيا از وضعيت دخترشان خبر داشتند و بسياري از موارد ديگر، به طور كامل در كتاب شرح داده شده است.
قسمت اول كتاب، داستان ثريا، در يازده فصل نوشته شده است: دوره كودكي / زنداني / بابالعزيزيه / رمضان / حرم / آفريقا / حشام / فرار / پاريس / چرخدندهها / آزادي. قسمت دوم كتاب، تحقيقات، در نُه فصل نوشته شده است: پا در جاي پاي ثريا / «ليبي»، خديجه، ليلا… و خيليهاي ديگر / آمازونها / درّنده / مالك كائنات / منصور ضو / شريكجرمها و تداركچيها / مبروكه / يك سلاح نظامي.
در قسمت دوم كتاب، آنيك كوژان دست به تحقيقات گسترده ميزند و با همه كساني كه حاضر هستند در مورد جنايتهاي جنسي قذافي صحبت كنند، گفتوگو ميكند و صحبتهاي آنان را نيز در كتاب بازتاب ميدهد. به مدرسه ثريا سر ميزند و تلاش ميكند با همه كساني كه ثريا در داستان خود به آنها اشاره كرده بود صحبت كند. هر سند و مدركي لازم باشد ارائه ميكند تا نشان دهد كه قذافي يك هيولاي به تمام معنا بود و مردم ليبي نبايد جنايتهاي او را صرفا به خاطر اينكه موضوعات جنسي در اين كشور يك تابو محسوب ميشود ناديده بگيرند.
درباره حرمسراي قذافي
اين كتاب شوكآور و تلخ است. در واقع بسيار تلخ است و پيشنهاد ميكنم با اين آگاهي سراغ كتاب برويد كه ممكن است هنگام خواندن آن به شدت ناراحت شويد. اما نبايد فراموش كنيم كه كتاب حرمسراي قذافي مهم و آگاهيبخش است. به نظر من، همه ما بايد اين تلخي را تحمل كنيم تا از تاريخ درس بگيريم. نبايد گرفتار چيزي شويم كه قذافي از آن استفاده كرد و ۴۲ سال بر ليبي حكومت كرد.
قذافي، اين آدم رذل و كثيف، جامعه ليبي را به نحوي دستكاري كرده بود كه هيچكس جرات حرف زدن درباره سوءاستفادههاي جنسي را نداشت. هيچكس در مورد تجاوز و وحشيگري عليه زنان صحبت نميكرد. اين موضوعات به شدت محرمانه بود و هيچ خانوادهاي، هيچ احدي دوست نداشت در اين باره حتي كوچكترين صحبتي بكند. سكوتي كه قذافي از آن خبر داشت و به هولناكترين شكل ممكن از آن استفاده كرد. حتي بعد از مرگ قذافي اين سكوت بازهم ادامه داشت و با وجود اينكه اكثريت جامعه ليبي از آن خبر داشتند، ترجيح ميدادند درباره آن صحبت نكنند. بيشتر افراد هم به آنيك كوژان پيشنهاد ميكردند در اين باره تحقيق نكند و به او ميگفتند به خاطر خودش هم كه شده دست از تحقيقات بكشد. اما داستان ثريا و داستان ثرياهايي كه زندگي آنها نابود شده بود، انگيزه آنيك كوژان براي نوشتن اين كتاب را دوچندان كرد. كوژان ميخواست همه دنيا صداي ثريا را بشنود.
موقعي كه پاي صحبت ليبياييها مينشيني برايت از آزار و شكنجه زندانيان سياسي، از قساوتهايي كه بر مخالفان رژيم رفت، و از شكنجه و قتل انقلابيون، سخن ميگويند. آنها فهرست مفصلي از اين جنايتهاي سبوعانه را برايت رديف ميكنند. آنها به طرز خستگيناپذيري خودكامگيهاي قذافي، مفاسدش، فريبكاريها و ديوانهبازيهايش، توطئهگريها و انحرافاتش، را محكوم ميكنند. و مصرانه خواهان پرداخت غرامت به قربانيان رژيم قذافي هستند. اما هيچكدام آنها نميخواهد شنونده هيچ حرفي درباره صدها دختر جواني باشند كه از سوي قذافي ربوده شده و مورد تعرض قرار گرفته و به بردگي جنسي كشانده شده بودند. اين دخترها فقط بايد ناپديد ميشدند يا به كشورهاي ديگر مهاجرت ميكردند، آن هم بي سروصدا، پوشيده در حجاب، و رازها و قصههاي پررنجشان را هم براي هميشه در سينههايشان دفن ميكردند. و اصلا چه بهتر كه همگيشان ميمردند و برخي از مردان خانوادههايشان واقعا آمادگياش را داشتند كه آنها را بكشند. (حرمسراي قذافي – صحفه ۲۰)
اسامه جويلي وزير دفاع ليبي، هم موضع مشابهي داشت: «اين موضوع مايه حقارت و شرمساري ملي است. موقعي كه به آن بيحرمتيها كه در حق بسياري از جوانان، از جمله سربازان سد، ميانديشم هيچ حسي جز اسمئزاز ندارم! به شما اطمينان ميدهم بهترين كار ساكت ماندن درباره اين موضوع است. مردم ليبي احساس ميكردند دستهجمعي جريحهدار و ملوث شدهاند و خواهان ورق خوردن اين صفحه از تاريخشانند. (حرمسراي قذافي – صحفه ۲۱)
نكتهاي كه در اينجا ميخواهم به آن اشاره كنم درباره داستان ثريا و سپس داستان ديگر افرادي است كه در قسمت دوم كتاب، يعني تحقيقات خود نويسنده به آن اشاره شده است. داستان ثريا به شدت تكاندهنده است و به خوبي عمق فاجعه را نشان ميدهد. فاجعهاي تكاندهنده كه هرگز نبايد آن را فراموش كنيم. بارها و بارها هنگام خواندن داستان ثريا پُر از خشم شدم و نميتوانستم نفرت خودم از قذافي را كنترل كنم و حتي نميتوانستم تصور كنم كه ثريا ممكن است در درون چقدر خشمگين باشد. به نظر من داستان ثريا يقه مخاطب را ميگيرد و لحظهاي او را رها نميكند. به هنگام مطالعه كتاب احساس خفگي شديدي ميكردم و بارها و بارها ثريا را تحسين كردم از اينكه جرات داشت و صدايش را به گوش همگان رساند. و بعد در ادامه داستان ديگر قربانيان را خواندم. داستان ديگر دختراني كه سرنوشت همگي آنها مشابه بود و به نظر ميرسيد كه حتي خود نويسنده هم از بيان مكررات خسته شده و تقريبا در كتاب مينوشت اين داستان هم پايان مشابهي دارد و يا داستان اين دختر هم شبيه همان داستان ثريا است. كار به جايي رسيد كه احساس ميكردم جنايتهاي وحشتناك قذافي به سمت عادي شدن ميل ميكند. به سمتي كه ديگر به اين فكر ميكردم كه قذافي يك ديكتاتور است و اين دختران هم قربانيان او هستند. از شدت خشم من كاسته شده بود و كمتر احساس خفگي ميكردم. در اين لحظه با خودم فكر كردم اين ماجرا هرگز نبايد عادي شود. هرگز نبايد، حتي اگر شرح حال همه قربانيان جنسي قذافي بيان شود و همگي شبيه هم باشند، اين موضوع براي هيچكس عادي شود. دوباره به قسمت اول كتاب رجوع كردم و دوباره داستان ثريا را مرور كردم و دوباره خشم و نفرت من از قذافي بازگشت. نهايت حرف من اين است كه اجازه ندهيد بيان داستانهاي ديگر قربانيان جنسي در قسمت دوم كتاب باعث شود كه شما به اين نتيجه برسيد كه آنها قرباني هستند و قذافي يك ديكتاتور كثيف است. هرگز نبايد اين اجازه را به خود بدهيم كه جناياتي از اين قبيل را صرفا وحشيگري ديكتاتور ببينيم و به قربانيان بيتوجه باشيم. هر كسي كه قرباني آزارهاي جنسي قذافي بوده است، اگر پاي صحبت او بنشينيم داستاني تكان دهنده خواهد داشت، داستاني كه چه بسا هولناكتر از داستان ثريا باشد.
شايد بد نباشد كه به قلم نويسنده هم اشاره كنم كه به شدت كتاب را جذاب و خواندني ميكند. قطعا مخاطب با يك كتاب خستهكننده و بيروح طرف نيست و پيشنهاد ميكنم اگر به كتابهايي مانند ۱۹۸۴ جورج اورول، روح گريان من، رهبر عزيز، و زندگينامه ديكتاتورها علاقه داريد، حتما كتاب حرمسراي قذافي را هم مطالعه كنيد.
جملاتي از متن حرمسراي قذافي
ديكتاتور ليبي طي چهل و دو سال حكمرانياش، همه حقوق و آزاديهاي فردي را نقض كرده، نظامهاي بهداشتي و آموزشي كشور را تخريب كرده، تاسيسات زيربنايي كشور را رو به قهقرا برده، مردم را فقير كرده، فرهنگ را به ويراني كشانده، پول نفت را حيف و ميل كرده، و كشور را در صحنه جهاني منزوي كرده بود. (حرمسراي قذافي – صحفه ۱۴)
پس دو نوع جنايت داريم: جنايتهايي كه بايد محكوم كرد و جنايتهايي كه بايد همچون رازهاي كوچكِ كثيف پنهانشان كرد. پس برخي قربانيان خوب و شريف هستند و برخي ديگر بد و مايه خجالت. برخي قربانيان را بايد مورد لطف و تقدير قرار داد و به آنها غرامت پرداخت كرد و برخي ديگر را كه دردسرسازند بايد مشمول قانون «ورق زدن صفحه تاريخ» كرد. نه. اين پذيرفتي نيست. (حرمسراي قذافي – صحفه ۲۱)
او فقط به بدنم تعرض نكرد، بلكه روحم را نيز با دشنهاي سوراخ كرد. آن دشنه هرگز بيرون نيامد. (حرمسراي قذافي – صحفه ۵۴)
نيمهشب بود كه مبروكه آمد تا مرا ببرد: «اربابت ميخواهد تو را ببيند.» او درِ اتاق ارباب را باز كرد و مرا به سمت او هل داد. ارباب وادارم كرد كه برقصم. بعد وادارم كرد سيگار بكشم. بعد مقداري پودر سفيد را روي يك تكه مقوا ريخت، يك برگ كاغذ را لوله كرد و با استفاده از آن پودر سفيد را درون دماغش كشيد. (حرمسراي قذافي – صحفه ۶۷)
ما دخترها هر بار كه بين خودمان درباره قذافي حرف ميزديم هيچوقت اسم يا عنوانش را بر زبان نميآورديم. فقط كفايت ميكرديم بگوييم «او». او مركز ثقل زندگيهايمان بود. وقتي ميگفتيم «او» هيچكس قاطي نميكرد يا نميپرسيد «منظورت كيست؟» (حرمسراي قذافي – صحفه ۹۴)
كتكم زد، به من تعرض كرد، رويم ادرار كرد و موقعي كه ميرفت دوش بگيرد داد زد: «برو بيرون!» به طبقه پايين رفتم، خيس و مرطوب، درهم شكسته و كاملا مطمئن از اينكه هيچ دوشي هرگز نخواهد توانست مرا دوباره پاك كند. (حرمسراي قذافي – صحفه ۱۱۶)
دوست دارم در ليبي جديد زندگياي براي خودم بسازم، اما از خودم ميپرسم آيا چنين چيزي امكان دارد؟ (حرمسراي قذافي – صحفه ۱۷۲)
از پدر ثريا پرسيدم آيا هرگز به فكر نيفتاد رسما شكايت كند؟ پاسخش اين بود: «از كه بايد شكايت ميكردم؟ ثريا را سوار يك ماشين دولتي كرده و باديگاردهايي كه براي رهبر كشور كار ميكردند او را با خودشان برده بودند. هيچ اعتراضي حتا قابل تصور هم نبود. موقعي كه شما در جهنم هستيد، چگونه ميتوانيد شيطان را متهم كنيد؟ حتا در خيالتان هم نميتوانيد اين كار را بكنيد!» (حرمسراي قذافي – صحفه ۱۷۹)
رفتارهاي رذيلانه و كثيف قائد اعظم به الگويي براي زيردستهايش تبديل شده بود يا دقيقتر بگويم اين رفتارها همچون ويروسي بود كه بقيه مردان را در هر شغل و موقعيتي كه بودند، مبتلا كرده بود. درست مثل يك بيماري مسري. رهبر يك كشور ديكتاتور هر نقطه ضعفي داشته باشد به زيردستهايش نيز سرايت ميكند. اعضاي مافياي قذافي درست به شيوه خود او عمل ميكردند. سيستم از راس تا ذيل، تا بُنِ استخوانش، فاسد و تباه بود. (حرمسراي قذافي – صحفه ۲۶۰)
ثريا به دريا نميرود. به اينترنت هم بيعلاقه است و در هيچ شبكه اجتماعياي عضو نيست. او حتا هيچ دوست و رفيقي هم ندارد كه ياسهاي خشمگنانهاش را با او شريك شود يا به اتفاق هم در انتخابات آتي شركت كنند. اما اميدوار است جنايتهاي جنسي قذافي هرگز فراموش نشود. «آنيك! من دوست ندارم جنايتهاي اين مرد هرگز فراموش شود؛ حرفم را باور ميكني؟ من اسامي همه آدمها و مكانها و همه تاريخها را به تو گفتهام؛ هرچه را كه ميدانستم به تو گفتهام، اما واقعا دلم ميخواهد در يك دادگاه شهادت بدهم. چرا بايد احساس شرم كنم؟ چرا بايد حقايق را پنهان كنم؟ چرا من بايد هزينه آسيبهايي را بدهم كه او به من زد؟» (حرمسراي قذافي – صحفه ۳۵۳)
مشخصات كتاب
- عنوان: حرمسراي قذافي
- نويسنده: آنيك كوژان
- ترجمه: بيژن اشتري
- انتشارات: ثالث
- تعداد صفحات: ۳۶۴
يكي از كتاب هايي كه در باشگاه بين المللي مطبوعات موفق به دريافت جايزه شده است ، كتاب حرمسراي قذافي است . اين كتاب جزء بهترين نوشته هاي جهان است و ماندگاري خاصي در بين مردم پيدا كرده است . داستان اين كتاب بيان كننده يك واقعيت مي باشد ، واقعتي در مورد زندگينامه ديكتاتور ليبي . جنايت هاي جنسي كه به ديكتاتور ليبي ختم مي شد . اين كتاب در مورد معمر قذافي مي باشد . اگر به داستان هاي واقعي علاقه داريد و مي خواهيد بدانيد پشت پرده قصر قذافي چه مي گذرد مي توانيداين كتاب را براي خواندن انتخاب كنيد . زيباترين كتابي كه واقعيت ها را بيان مي كند . در ادامه بيشتر در مورد داستان اين كتاب توضيح داده ايم .
منتقدان درباره اين كتاب بسيار نوشتهاند كه اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
شداري آگاهيبخش درباره هزينههاي شخصياي كه مردم در ذيل نظام توتاليتر متحمل ميشوند.
دي ولت:
غرب مسحور زنان آمازوني قذافي بود. غربيها خبر نداشتند كه در پشت ديوارهاي قصر قذافي چه خشونت وحشتناكي عليه زنان در جريان است… اين كتاب بيشك يك دستاورد بزرگ ژورناليستي است.
اكسپرس:
كتاب از سوءاستفادههاي جنسي گسترده قذافي طي بيش از چهار دهه حكمرانياش پرده برداشته است… كوژان صفحه به صفحه اسامي و چهرههاي تازهاي را معرفي ميكند و به قربانيان صدايي براي گفتن ميدهد.
بيژن اشتري – مترجم كتاب – كه ترجمه رواني از كتاب ارائه كرده است، در مقدمه خود بر كتاب نوشته است:
حرمسراي قذافي زندگينامه قذافي نيست و خواننده نبايد به اين كتاب همچون زندگينامه سياسي قذافي نگاه كند. اين كتاب، در واقع فقط به يك وجه هولناك از زندگي قذافي ميپردازد؛ وجهي كه عملا تبديل به جزئي از ساختار حكومتيِ رژيم قذافي شده بود. نويسنده كتاب برايمان شرح داده چگونه قذافي تعرض جنسي را تبديل به ابزاري براي استيلا بر ديگران كرده بود.
خلاصه كتاب حرمسراي قذافي
اين كتاب در دو بخش نوشته شده است. در بخش اول داستان ثريا روايت ميشود كه با افشاگريهايش عليه قذافي عامل اصلي شكلگيري كتاب است.
ثريا دختري زيبا و شاد بود كه آرزوهاي بزرگي در سر داشت و ميخواست در آينده پزشك شود. در ۱۵ سالگي هنگامي كه خبر آمد معمر قذافي قصد بازديد از مدرسه آنها را دارد، مدير مدرسه با هيجان اين خبر مهم را به دانشآموزان داد و سپس ثريا و چند دختر ديگر را انتخاب كرد تا به هنگام بازديد قذافي از او استقبال كنند و دستهگلهايي تقديم او كنند. در هنگام بازديد، قذافي متوجه زيبايي ثريا ميشود و پس از گرفتن دستهگل دستش را روي شانه ثريا و بعد روي سرش كشيد. دستي كه بر سر ثريا كشيده شد، زندگي او را براي هميشه تغيير داد. آمازونهاي قذافي (محافظان مونت قذافي) هنگامي كه او دستش را بر سر ثريا كشيد، علامت را دريافت كردند و فردا به سراغ ثريا رفتند تا به او خبر خوبي بدهند:
ما از اعضاي كميته انقلاب هستيم و ديروز صبح كه قائد اعظم از مدرسه ثريا بازديد كردند جزو همراهان ايشان بوديم. ثريا توجه قائد اعظم را به خودش جلب كرد. او در لباس سنتياش خيلي عالي بود و نحوه رفتارش هم فوقالعاده زيبا بود. كميته مايل است ثريا در ضيافتي كه قرار است به زودي برگزار شود دستهگلي را به بابامعمر تقديم كند، بنابراين او بايد همين الان همراه ما بيايد. (حرمسراي قذافي – صحفه ۴۱)
آمازونها به هيچكدام از اعضاي خانواده ثريا اجازه ندادند او را همراهي كنند. با كوچكترين مخالفتي آنها به اين موضوع اشاره ميكردند كه ثريا نزد بابامعمر ميرود، رهبر كشور، عزيز دل مردم و اين افتخار بزرگي است. مخالفت با اين پيشنهاد به معناي مخالفت با انقلاب است، به معناي گستاخي است و به معناي زير پا گذاشتن حرف قذافي بزرگ است. بنابراين ثريا به تنهايي همراه محافظان قذافي راهي كاروان لوكسي ميشود كه قذافي در آن حضور داشت ترس كم كم همه وجود ثريا را فراگرفته بود، اما او همچنان به خودش دلداري ميداد. تا اينكه ثريا را آماده ميكنند و جلوي در اتاقي، او را به داخل هل ميدهند.
قذافي روي تختش بود و لباسي به تن نداشت. وحشت كردم. چشمانم را بستم. چنان يكه خوردم كه ناخودآگاه چند قدم به عقب برداشتم. فكر ميكردم: «لابد اشتباه وحشتناكي شده! من الان نبايد اينجا باشم. اي واي، خداي من!» سرم را برگرداندم و مبروكه را ديدم كه پشت در ايستاده. حالت چهرهاش سنگدلانه بود. زير لبي به مبروكه گفتم: «ايشان لباسي به تن ندارند!» به شدت ترسيده بودم و فكر ميكردم مبروكه از اين موضوع خبر ندارد. مبروكه گفت: «برو جلو.» و بعد از عقب مرا هل داد به جلو. قذافي دستم را گرفت و وادارم كرد روي تخت كنارش بنشينم. جزئت نداشتم نگاهش كنم. به من گفت: «به من نگاه كن، لكاته!» (حرمسراي قذافي – صحفه ۴۶)
بعد از آن، ثريا ديگر حتي اجازه زنگ زدن به خانوادهاش را هم نداشت و به طور كامل به برده جنسي قذافي تبديل شد. اينكه آيا خانواده ثريا براي يافتن او تلاشي كردند، آيا از وضعيت دخترشان خبر داشتند و بسياري از موارد ديگر، به طور كامل در كتاب شرح داده شده است.
قسمت اول كتاب، داستان ثريا، در يازده فصل نوشته شده است: دوره كودكي / زنداني / بابالعزيزيه / رمضان / حرم / آفريقا / حشام / فرار / پاريس / چرخدندهها / آزادي. قسمت دوم كتاب، تحقيقات، در نُه فصل نوشته شده است: پا در جاي پاي ثريا / «ليبي»، خديجه، ليلا… و خيليهاي ديگر / آمازونها / درّنده / مالك كائنات / منصور ضو / شريكجرمها و تداركچيها / مبروكه / يك سلاح نظامي.
در قسمت دوم كتاب، آنيك كوژان دست به تحقيقات گسترده ميزند و با همه كساني كه حاضر هستند در مورد جنايتهاي جنسي قذافي صحبت كنند، گفتوگو ميكند و صحبتهاي آنان را نيز در كتاب بازتاب ميدهد. به مدرسه ثريا سر ميزند و تلاش ميكند با همه كساني كه ثريا در داستان خود به آنها اشاره كرده بود صحبت كند. هر سند و مدركي لازم باشد ارائه ميكند تا نشان دهد كه قذافي يك هيولاي به تمام معنا بود و مردم ليبي نبايد جنايتهاي او را صرفا به خاطر اينكه موضوعات جنسي در اين كشور يك تابو محسوب ميشود ناديده بگيرند.
درباره حرمسراي قذافي
اين كتاب شوكآور و تلخ است. در واقع بسيار تلخ است و پيشنهاد ميكنم با اين آگاهي سراغ كتاب برويد كه ممكن است هنگام خواندن آن به شدت ناراحت شويد. اما نبايد فراموش كنيم كه كتاب حرمسراي قذافي مهم و آگاهيبخش است. به نظر من، همه ما بايد اين تلخي را تحمل كنيم تا از تاريخ درس بگيريم. نبايد گرفتار چيزي شويم كه قذافي از آن استفاده كرد و ۴۲ سال بر ليبي حكومت كرد.
قذافي، اين آدم رذل و كثيف، جامعه ليبي را به نحوي دستكاري كرده بود كه هيچكس جرات حرف زدن درباره سوءاستفادههاي جنسي را نداشت. هيچكس در مورد تجاوز و وحشيگري عليه زنان صحبت نميكرد. اين موضوعات به شدت محرمانه بود و هيچ خانوادهاي، هيچ احدي دوست نداشت در اين باره حتي كوچكترين صحبتي بكند. سكوتي كه قذافي از آن خبر داشت و به هولناكترين شكل ممكن از آن استفاده كرد. حتي بعد از مرگ قذافي اين سكوت بازهم ادامه داشت و با وجود اينكه اكثريت جامعه ليبي از آن خبر داشتند، ترجيح ميدادند درباره آن صحبت نكنند. بيشتر افراد هم به آنيك كوژان پيشنهاد ميكردند در اين باره تحقيق نكند و به او ميگفتند به خاطر خودش هم كه شده دست از تحقيقات بكشد. اما داستان ثريا و داستان ثرياهايي كه زندگي آنها نابود شده بود، انگيزه آنيك كوژان براي نوشتن اين كتاب را دوچندان كرد. كوژان ميخواست همه دنيا صداي ثريا را بشنود.
موقعي كه پاي صحبت ليبياييها مينشيني برايت از آزار و شكنجه زندانيان سياسي، از قساوتهايي كه بر مخالفان رژيم رفت، و از شكنجه و قتل انقلابيون، سخن ميگويند. آنها فهرست مفصلي از اين جنايتهاي سبوعانه را برايت رديف ميكنند. آنها به طرز خستگيناپذيري خودكامگيهاي قذافي، مفاسدش، فريبكاريها و ديوانهبازيهايش، توطئهگريها و انحرافاتش، را محكوم ميكنند. و مصرانه خواهان پرداخت غرامت به قربانيان رژيم قذافي هستند. اما هيچكدام آنها نميخواهد شنونده هيچ حرفي درباره صدها دختر جواني باشند كه از سوي قذافي ربوده شده و مورد تعرض قرار گرفته و به بردگي جنسي كشانده شده بودند. اين دخترها فقط بايد ناپديد ميشدند يا به كشورهاي ديگر مهاجرت ميكردند، آن هم بي سروصدا، پوشيده در حجاب، و رازها و قصههاي پررنجشان را هم براي هميشه در سينههايشان دفن ميكردند. و اصلا چه بهتر كه همگيشان ميمردند و برخي از مردان خانوادههايشان واقعا آمادگياش را داشتند كه آنها را بكشند. (حرمسراي قذافي – صحفه ۲۰)
اسامه جويلي وزير دفاع ليبي، هم موضع مشابهي داشت: «اين موضوع مايه حقارت و شرمساري ملي است. موقعي كه به آن بيحرمتيها كه در حق بسياري از جوانان، از جمله سربازان سد، ميانديشم هيچ حسي جز اسمئزاز ندارم! به شما اطمينان ميدهم بهترين كار ساكت ماندن درباره اين موضوع است. مردم ليبي احساس ميكردند دستهجمعي جريحهدار و ملوث شدهاند و خواهان ورق خوردن اين صفحه از تاريخشانند. (حرمسراي قذافي – صحفه ۲۱)
نكتهاي كه در اينجا ميخواهم به آن اشاره كنم درباره داستان ثريا و سپس داستان ديگر افرادي است كه در قسمت دوم كتاب، يعني تحقيقات خود نويسنده به آن اشاره شده است. داستان ثريا به شدت تكاندهنده است و به خوبي عمق فاجعه را نشان ميدهد. فاجعهاي تكاندهنده كه هرگز نبايد آن را فراموش كنيم. بارها و بارها هنگام خواندن داستان ثريا پُر از خشم شدم و نميتوانستم نفرت خودم از قذافي را كنترل كنم و حتي نميتوانستم تصور كنم كه ثريا ممكن است در درون چقدر خشمگين باشد. به نظر من داستان ثريا يقه مخاطب را ميگيرد و لحظهاي او را رها نميكند. به هنگام مطالعه كتاب احساس خفگي شديدي ميكردم و بارها و بارها ثريا را تحسين كردم از اينكه جرات داشت و صدايش را به گوش همگان رساند. و بعد در ادامه داستان ديگر قربانيان را خواندم. داستان ديگر دختراني كه سرنوشت همگي آنها مشابه بود و به نظر ميرسيد كه حتي خود نويسنده هم از بيان مكررات خسته شده و تقريبا در كتاب مينوشت اين داستان هم پايان مشابهي دارد و يا داستان اين دختر هم شبيه همان داستان ثريا است. كار به جايي رسيد كه احساس ميكردم جنايتهاي وحشتناك قذافي به سمت عادي شدن ميل ميكند. به سمتي كه ديگر به اين فكر ميكردم كه قذافي يك ديكتاتور است و اين دختران هم قربانيان او هستند. از شدت خشم من كاسته شده بود و كمتر احساس خفگي ميكردم. در اين لحظه با خودم فكر كردم اين ماجرا هرگز نبايد عادي شود. هرگز نبايد، حتي اگر شرح حال همه قربانيان جنسي قذافي بيان شود و همگي شبيه هم باشند، اين موضوع براي هيچكس عادي شود. دوباره به قسمت اول كتاب رجوع كردم و دوباره داستان ثريا را مرور كردم و دوباره خشم و نفرت من از قذافي بازگشت. نهايت حرف من اين است كه اجازه ندهيد بيان داستانهاي ديگر قربانيان جنسي در قسمت دوم كتاب باعث شود كه شما به اين نتيجه برسيد كه آنها قرباني هستند و قذافي يك ديكتاتور كثيف است. هرگز نبايد اين اجازه را به خود بدهيم كه جناياتي از اين قبيل را صرفا وحشيگري ديكتاتور ببينيم و به قربانيان بيتوجه باشيم. هر كسي كه قرباني آزارهاي جنسي قذافي بوده است، اگر پاي صحبت او بنشينيم داستاني تكان دهنده خواهد داشت، داستاني كه چه بسا هولناكتر از داستان ثريا باشد.
شايد بد نباشد كه به قلم نويسنده هم اشاره كنم كه به شدت كتاب را جذاب و خواندني ميكند. قطعا مخاطب با يك كتاب خستهكننده و بيروح طرف نيست و پيشنهاد ميكنم اگر به كتابهايي مانند ۱۹۸۴ جورج اورول، روح گريان من، رهبر عزيز، و زندگينامه ديكتاتورها علاقه داريد، حتما كتاب حرمسراي قذافي را هم مطالعه كنيد.
جملاتي از متن حرمسراي قذافي
ديكتاتور ليبي طي چهل و دو سال حكمرانياش، همه حقوق و آزاديهاي فردي را نقض كرده، نظامهاي بهداشتي و آموزشي كشور را تخريب كرده، تاسيسات زيربنايي كشور را رو به قهقرا برده، مردم را فقير كرده، فرهنگ را به ويراني كشانده، پول نفت را حيف و ميل كرده، و كشور را در صحنه جهاني منزوي كرده بود. (حرمسراي قذافي – صحفه ۱۴)
پس دو نوع جنايت داريم: جنايتهايي كه بايد محكوم كرد و جنايتهايي كه بايد همچون رازهاي كوچكِ كثيف پنهانشان كرد. پس برخي قربانيان خوب و شريف هستند و برخي ديگر بد و مايه خجالت. برخي قربانيان را بايد مورد لطف و تقدير قرار داد و به آنها غرامت پرداخت كرد و برخي ديگر را كه دردسرسازند بايد مشمول قانون «ورق زدن صفحه تاريخ» كرد. نه. اين پذيرفتي نيست. (حرمسراي قذافي – صحفه ۲۱)
او فقط به بدنم تعرض نكرد، بلكه روحم را نيز با دشنهاي سوراخ كرد. آن دشنه هرگز بيرون نيامد. (حرمسراي قذافي – صحفه ۵۴)
نيمهشب بود كه مبروكه آمد تا مرا ببرد: «اربابت ميخواهد تو را ببيند.» او درِ اتاق ارباب را باز كرد و مرا به سمت او هل داد. ارباب وادارم كرد كه برقصم. بعد وادارم كرد سيگار بكشم. بعد مقداري پودر سفيد را روي يك تكه مقوا ريخت، يك برگ كاغذ را لوله كرد و با استفاده از آن پودر سفيد را درون دماغش كشيد. (حرمسراي قذافي – صحفه ۶۷)
ما دخترها هر بار كه بين خودمان درباره قذافي حرف ميزديم هيچوقت اسم يا عنوانش را بر زبان نميآورديم. فقط كفايت ميكرديم بگوييم «او». او مركز ثقل زندگيهايمان بود. وقتي ميگفتيم «او» هيچكس قاطي نميكرد يا نميپرسيد «منظورت كيست؟» (حرمسراي قذافي – صحفه ۹۴)
كتكم زد، به من تعرض كرد، رويم ادرار كرد و موقعي كه ميرفت دوش بگيرد داد زد: «برو بيرون!» به طبقه پايين رفتم، خيس و مرطوب، درهم شكسته و كاملا مطمئن از اينكه هيچ دوشي هرگز نخواهد توانست مرا دوباره پاك كند. (حرمسراي قذافي – صحفه ۱۱۶)
دوست دارم در ليبي جديد زندگياي براي خودم بسازم، اما از خودم ميپرسم آيا چنين چيزي امكان دارد؟ (حرمسراي قذافي – صحفه ۱۷۲)
از پدر ثريا پرسيدم آيا هرگز به فكر نيفتاد رسما شكايت كند؟ پاسخش اين بود: «از كه بايد شكايت ميكردم؟ ثريا را سوار يك ماشين دولتي كرده و باديگاردهايي كه براي رهبر كشور كار ميكردند او را با خودشان برده بودند. هيچ اعتراضي حتا قابل تصور هم نبود. موقعي كه شما در جهنم هستيد، چگونه ميتوانيد شيطان را متهم كنيد؟ حتا در خيالتان هم نميتوانيد اين كار را بكنيد!» (حرمسراي قذافي – صحفه ۱۷۹)
رفتارهاي رذيلانه و كثيف قائد اعظم به الگويي براي زيردستهايش تبديل شده بود يا دقيقتر بگويم اين رفتارها همچون ويروسي بود كه بقيه مردان را در هر شغل و موقعيتي كه بودند، مبتلا كرده بود. درست مثل يك بيماري مسري. رهبر يك كشور ديكتاتور هر نقطه ضعفي داشته باشد به زيردستهايش نيز سرايت ميكند. اعضاي مافياي قذافي درست به شيوه خود او عمل ميكردند. سيستم از راس تا ذيل، تا بُنِ استخوانش، فاسد و تباه بود. (حرمسراي قذافي – صحفه ۲۶۰)
ثريا به دريا نميرود. به اينترنت هم بيعلاقه است و در هيچ شبكه اجتماعياي عضو نيست. او حتا هيچ دوست و رفيقي هم ندارد كه ياسهاي خشمگنانهاش را با او شريك شود يا به اتفاق هم در انتخابات آتي شركت كنند. اما اميدوار است جنايتهاي جنسي قذافي هرگز فراموش نشود. «آنيك! من دوست ندارم جنايتهاي اين مرد هرگز فراموش شود؛ حرفم را باور ميكني؟ من اسامي همه آدمها و مكانها و همه تاريخها را به تو گفتهام؛ هرچه را كه ميدانستم به تو گفتهام، اما واقعا دلم ميخواهد در يك دادگاه شهادت بدهم. چرا بايد احساس شرم كنم؟ چرا بايد حقايق را پنهان كنم؟ چرا من بايد هزينه آسيبهايي را بدهم كه او به من زد؟» (حرمسراي قذافي – صحفه ۳۵۳)
مشخصات كتاب
- عنوان: حرمسراي قذافي
- نويسنده: آنيك كوژان
- ترجمه: بيژن اشتري
- انتشارات: ثالث
- تعداد صفحات: ۳۶۴